چون مطمئن نیستم کی دوباره فرصت ÷یدا میکنم مینویسم
دیروز با بچه های خونواده رفتیم سینما فیلم بدی نبود رفتن ما هم جالب بود و جالب تر از همه رفتار مریم برای گرفتن کلید ماشین بابام بود
÷
یه بار هم از دهنش ÷رید که باید کلید رو بدی واقعان خندم گرفت خودشم خندش گرفت یاد اولای خودم افتادم اولا منم همینطوربودم
اوووو ديونه شدی دباره؟؟؟