بازم یه انتقاد اما این دفعه از یه سری ریشوی عوضی که هیچی حالیشون نیست .. این ادمای مزخرف )(اصطلاحا به یه سریشون میگن بسیجی. به یه سریشون هم میگن افراطی.. تعجب نکنین داخل ما دانشجو ها هم از این جور ادما زیاد هستن حالا اصل نقد به نقل از ایران مهر عزیز
الاغهایی که سیاسی شدند
در برهه کنونی از جهان بنا شده بر پایههای تکنولوژی، نقش سیاست پویای خارجی، نکتهای نیست که از منظر کارشناسان و دستاندرکاران دیپلماسی پوشیده بماند. کما اینکه نزدیکتر شدن به آرمان دهکده جهانی، ضرورت ارتباط مستمر با تکیه بر مبانی ارتباطات و در عیت حال حفظ استقلال و منافع ملی کشوری را اهمیتی مضاعف میبخشد.
در این مقال بر مقام آن نیستم که بگویم مدیران ارشد دیپلماسی خارجی در ایفای وظایف خود موفق بودهاند یا خیر؟ بلکه بر مقام آنم که بگویم ما یک مسلمانیم و پیامبر رحمت و بزرگ ما آداب معاشرت با دیگران را به خوبی به ما نشان داده است.
برخورد پیامبر بزرگ اسلام با یهودیان مدینه، شکست خوردگان در جنگها، اسرا و هم پیمانان با اسلام چنان سیمای نیرومندی از سیاست مدبرانه و مداراجویانه حضرت محمد (ص) بر جای میگذارد که با گذشت بیش از 14 قرن، هنوز به عنوان یک سمبل یاد میشود.
بعدها هم که این نمونه رفتاری را در برخوردهای امام علی (ع) و ائمه اطهار با مخالفان دیدیم. برخورد امام راحل در مواجهه با دشمنان انقلاب با بکارگیری الفاظی چون «آقای کارتر» هنوز از یادمان نرفته است. پس ما را چه شده که اجازه میدهیم برخی افراد دانسته یا نادانسته عدهای الاغ مظلوم را سیاسی کرده و نماد ملی و هویت یک کشور را بر روی این حیوانات پیچیده و در شهر و جلوی سفارتخانههای خارجی جولان دهند.
چرا دولت و ناجا جلوی این کار را نگرفتند؟ مگر یادمان رفته که در جهان کنونی هر حادثه کوچکی چنان با قاب دوربین بزرگ جلوه داده میشود که بعدعا هیچ کس را یارای انکار آن نباشد؟ در اینکه سران شورای حکام با ایران برخوردی ناجوانمردانه داشتهاند، هیچ کس حتی مخالفان نظام شکی ندارند، اما اینکه به جای فعال کردن دیپلماسی کشوری، نماد یک کشور را بر روی الاغی پیچیده و در شهر نمایش دهند، با هیچ مبنای علمی و عقلی و ادب و اسوه مسلمانی جور در نمیآید.
پرچم قبل از آنکه متعلق به یک دولت باشد، به ملت و هویت تاریخی و فرهنگی مردم آن کشور تعلق دارد. پس این قبیل رفتارها نه تنها مشکلی از ما کم نخواهد کرد، بلکه ایران و ایرانی را در نظر افکار عمومی دنیا چنان معرفی خواهد کرد که در حد و اندازه یک ملت تاریخی که نخستین قانون مدون حقوق بشر را تدوین کرده نباشد.
این را هم میدانم که برخیها خواهند گفت: این رفتار به رفتارهای اروپاییها در! اما باور کنیم که چنین نخواهد شد و این بار جدا از دولت های اروپایی، ملتها و اندیشمندان اروپا نیز به گونه دیگری به رفتارهای سیاسی ما خواهند نگریست..
بازم در اخر کار میخوام از این ادمایی که فکر میکنن میفهمن -- یا بهتر بگم فکر میکنن بزرگ شدن -- نفرت خودم رو اعلام کنم
لطفا اگه با من هم عقیده هستید نظر بدید
چند سالی است که حول و حوش14 فوریه هیاهو و هیجان را در خیابانها میتوان دید. همه جا اسم والنتاین به گوش میخورد. این روزها مردم برگزاری جشنها و مناسبتهای خارجی را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر میدانند. سفره هفت سین نمیچینند، اما در آراستن درخت کریسمس اهتمام میورزند! جشن شب یلدا را که به بهانه بلند شدن روز، برای شکرگزاری از برکات و نعمات خداوندی برگزار میشده است ، نمیشناسند، اما همراه و همزمان با بیگانگان روز شکرگزاری برپا میکنند! همه چیز را در مورد والنتاین و فلسفه نامگذاریش میدانند، اما حتی اسم سپندار مزگان ( نماد عشق ایرانیان باستان) به گوششان نخورده است. کمتر کسی است که بداند در ایران باستان روزی موسوم به روز عشق بوده است! فلسفه بزرگداشت این روز به عنوان "روز عشق" به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب میکردند و علاوه بر اینکه ماهها اسم داشتند هر یک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند.سپندارمز لقب ملی زمین و زمین نماد عشق بوده است چون با فروتنی و تواضع و گذشت به همه عشق میورزد. زشت و زیبا را به یک چشم مینگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان میدهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمزگان عنوان نماد عشق میدانستند.سپندارمزگران جشن زمین و گرامیداشت عشق بوده است چرا که هر دو در کنار هم معنا پیدا میکردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه میدادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت میکردند.ملت ایران از جمله ملتهایی است که زندگیاش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبتهای گوناگون جشن میگرفتند و با سرور و شادمانی روزگار میگذراندند. این جشنها نشاندهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خو، فلسفه حیات و جهان بینی ایرانیان باستان بوده است و از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود ناآشنا هستیم شکوه و زیبایی این فرهنگ نیز با ما بیگانه شده است. این موضوع در مورد والنتاین (روز عشق ایرانیان باستان) نیز صادق است، چرا که با وجود اینکه این روز در فرهنگ دیرینه و باستانی ما وجود داشته است. جوانان کشورمان به تبعیت از فرهنگ غربی 14 فوریه، روز والنتاین، را جشن میگیرند و به مغازههای فروش هدایای خاص این روز سرک میکشند تا برای کسانی که دوست دارند هدیه بخرند. گرایش به هدیه دادن در روز والنتاین طی سالهای اخیر رشد چشمگیری داشته است.جالبتر اینکه شاید کمتر کسی تصور کند که پس از جشن ملی نوروز که ایرانیان برای یکدیگر کارت پستال میفرستند، والنتاین رتبه بعدی از لحاظ تعداد ارسال این کارتها را داشته باشد.
شغل قدیم برخی از افراد مشهور( خیلی باحاله)
آدولف هیتلر........................دیکتاتور آلمان.................................نقاش پوستر
آلبرت انیشتن.......................فیزیکدان........................................منشی اداره ثبت
الویس پریسلی.....................خواننده.........................................راننده کامیون
امیرکبیر............................صدراعظم ناصرالدین شاه..................آشپز
او هنری............................نویسنده........................................گاوچران
جرالدفورد .........................رئیس جمهور آمریکا........................مانکن لباس مردانه
جوزپه گاریبالدی..................انقلابی ایتالیایی..............................ملوان
جیمی کارتر.......................رئیس جمهور آمریکا.........................بادام کار
رونالد ریگان.....................رئیس جمهور آمریکا........................هنرپیشه سینما
شون کانری...................... هنرپیشه سینما................................بنا و راننده کامیون
کلارک گیبل.......................هنرپیشه سینما...............................چوب بر
ویلیام فالکنر........................نویسنده.......................................نقاش ساختمان
گاندی...............................رهبر فقید هند................................وکیل دادگستری
جرج واشنگتن....................اولین رئیس جمهور آمریکا..................کشاورز
نادرشاه افشار.....................موسس سلسله افشاریه......................پوستین دوز
یعقوب لیث.........................سرسلسله صفاریان..........................رویگر
امیر اسماعیل سامانی............سرسلسله امرای سامانی....................ساربان
آلپتکین..............................سرسلسله غزنویان...........................غلام زر خرید
فرخی سیستانی...................شاعر مشهور ایران.........................کارگر کشاورز
حضرت محمد(ص).............پیامبر بزرگ اسلام..........................شبانی/ تجارت
حضرت عیسی (ع).............پیامبر بزرگ مسیحیت......................نجار
حضرت موسی (ع).............پیامبر بزرگوار یهود........................چوپان
پاندیت نهرو......................نخست وزیر هند..............................وکیل دادگستری
موسولینی.........................دیکتاتور ایتالیا................................روزنامه نویس
ساموئل مورس...................مخترع آمریکایی.............................نقاش
جک لندن...........................نویسنده آمریکایی............................کارگر کشتی
آلبر کامو..........................نویسنده فرانسوی............................معلم
ریچارد نیکسون.................رئیس جمهور آمریکا.........................وکیل دادگستری
آبراهام لینکلن....................رئیس جمهور آمریکا.........................هیزم شکن
گی دو موپاسان..................نویسنده آلمانی................................کارمند دریا داری
چارلز دیکنز.....................نویسنده انگلیسی..............................منشی
آناتول فرانس....................نویسنده فرانسوی............................کتابفروش
مولیر..............................نویسنده بزرگ فرانسوی..................هنرپیشه
هربرت جرج ولز ..............نویسنده بزرگ انگلیسی....................شاگرد بزاز
ارنست همینگوی...............نویسنده بزرگ آمریکایی...................خبرنگار
ویلیام شکسپیر...................نویسنده بزرگ انگلیسی...................هنرپیشه سیار
فیدل کاسترو.....................رئیس جمهور کوبا..........................دانشجوی حقوق
کاردینال ریشیلو................صدر اعظم معروف فرانسه.............. کشیش
ناپلئون بناپارت.................امپراطور فرانسه............................افسر توپخانه
کریم خان زند....................موسس سلسله زندیه........................تیر انداز سپاه نادر شاه
میرزا تقی خان امیر کبیر.....صدر اعظم ناصرالدین شاه................منشی
ژاندارک..........................شخصیت نیمه مذهبی و قهرمان فرانسوی.................چوپان
هانری فورد.....................کارخانه دار آمریکایی......................ساعت ساز
توماس ادیسون..................مخترع بزرگ آمریکایی....................تلگرافچی
آلفرد نوبل....................... بنیانگذار جایزه نوبل...................... کارگر کارخانه
والت دیزنی......................مخترع سینمای انیمشن.....................پادوی مغازه
میکلانژ...........................نقاش مجسمه ساز ایتالیایی.................سنگ تراش
سلام بازم اومدم اخه یه سوال داشتم مسنجر شما هم باز نمیشه؟؟!!!
درخفایای درون | |
نجوای فرانسیس قدیس: پروردگارا مرا ابزار آرامش خویش قرار بده. بگذار در هر جا که نفرت است، عشق دِرو کنم و هر جا آسیب است عفو، هر جا شک است ایمان، هر جا نومیدی است امید، هر جا تاریکی است نور و هرجا غم است سرور. ای پروردگار عالم به من لطف کن تا بیشتر در پی تسکین باشم تا آرام شدن. همانطور که میفهمم ، فهمیده شوم همانطور که دوست دارم، دوست داشته شوم زیرا در اثر دادن است که دریافت می کنم. در اثر بخشیدن است که بخشیده می شوم. در مرگ خود است که در زندگی جاودان متولد می شوم |
راستی والنتاین مبارک .. بازم خوشحالم که هنوا درگیر(الوده به مزخرفات کاذب) نشدم..
-سال پسش یه همچین چیزی نوشته بودم نه؟!!-
هنوز هیچ خبری نیست ..امار بازدید کنندن های بلاگ به بیش از ۶ هزار نفر رسیده اما اصلا مهم نیست چون همه اونها هم عین تو یه بار سر میزنن و دیگه سر نمیزنن خب فکر کنم منظورمو فهمیده باشی
اینجا (فیروز کوه) وضعم خرابه .. اصلا حوصله گفتنش رو هم ندارم دوباره مجبورم شبها تنها توی اون خونه لعنتی سر کنم ..هیچکیس هم نیست که احوالی از ما بپرسه ورفقای دبیرستان هم که دیگه ما رو نمیشناسند.درسها هم که توفانی شروع شده و من هنوز تنبلی ترم پیش خودم رو حفظ کردم خلاصه کلام فعلا من موندم و خودمو.. روحم!!!
و اما مطلب امروز
------------------------------
روی برگهای زرد پاییزی کوچه قدم می زدم و با هر قدم اشکی به خاطر گذشته از دست داده ام فرومی ریختم تنها قلب شکسته ام می دانست چه غمی دارم هرگاه به یاد می آورم که چگونه مرا شکستند آتش درونم بر پا می شود و من بر خلاف آنچه که درونم است ساکت و آرام به حرکت ادامه می دهم
من آن برگ پاییزی بودم که از درخت جدا شد و حتی باغبان هم به من نگاه نکرد
من آن پرستوی شکسته بالی بودم که از کوچ پرستو ها عقب ماندم و اینک در سرمای زمستان تنهای تنها برای بال شکسته ام آواز می خوانم آوازی که آنرا حتی یکی از انسانها،حتی یکی از آنها نشنید و اگر شنید درک نکرد
وای بر من همه جا شب است، نه ستاره ای ،نه نوری،تنها صدایی از دور دست می آید.صدایی که آشناست صدایی که مرا می طلبد.نه نه این نیز نوعی سراب است باغبان قصه ها می گفت...
از صدای خیال نباید باور کردباید برم،انگار در این کوچه خلوت جز من کس دیگری نیز هست،جلوتر می روم چشمانش حلقه زده،دستهایش از شدت سرما
کبود شده است. دستکشی را که دارم در دستش می کنم .پالتو را نیز به او میدهم آری حالش خوب می شود،از کنارش می گذرم و به راه خود ادامه می دهم
دیگر کوچه ای نمانده، اینجا آخر شهر است،وارد بیابان می شوم،آنطرفتر درختی است،پیش او می روم،با تمام غمهایم به او تکیه می زنم گریه ای می کنم،صدایی
از آن به گوشم می رسد،برای اولین بار است که احساس سبکی می کنم ،خودم را دیدم که آرام کنار درخت آرمیده بودم.
آری من مرده بودم
هنوز هیچ خبری نیست ..امار بازدید کنندن های بلاگ به بیش از ۶ هزار نفر رسیده اما اصلا مهم نیست چون همه اونها هم عین تو یه بار سر میزنن و دیگه سر نمیزنن خب فکر کنم منظورمو فهمیده باشی
اینجا (فیروز کوه) وضعم خرابه .. اصلا حوصله گفتنش رو هم ندارم دوباره مجبورم شبها تنها توی اون خونه لعنتی سر کنم ..هیچکیس هم نیست که احوالی از ما بپرسه ورفقای دبیرستان هم که دیگه ما رو نمیشناسند.درسها هم که توفانی شروع شده و من هنوز تنبلی ترم پیش خودم رو حفظ کردم خلاصه کلام فعلا من موندم و خودمو.. روحم!!!
و اما مطلب امروز
------------------------------
روی برگهای زرد پاییزی کوچه قدم می زدم و با هر قدم اشکی به خاطر گذشته از دست داده ام فرومی ریختم تنها قلب شکسته ام می دانست چه غمی دارم هرگاه به یاد می آورم که چگونه مرا شکستند آتش درونم بر پا می شود و من بر خلاف آنچه که درونم است ساکت و آرام به حرکت ادامه می دهم
من آن برگ پاییزی بودم که از درخت جدا شد و حتی باغبان هم به من نگاه نکرد
من آن پرستوی شکسته بالی بودم که از کوچ پرستو ها عقب ماندم و اینک در سرمای زمستان تنهای تنها برای بال شکسته ام آواز می خوانم آوازی که آنرا حتی یکی از انسانها،حتی یکی از آنها نشنید و اگر شنید درک نکرد
وای بر من همه جا شب است، نه ستاره ای ،نه نوری،تنها صدایی از دور دست می آید.صدایی که آشناست صدایی که مرا می طلبد.نه نه این نیز نوعی سراب است باغبان قصه ها می گفت...
از صدای خیال نباید باور کردباید برم،انگار در این کوچه خلوت جز من کس دیگری نیز هست،جلوتر می روم چشمانش حلقه زده،دستهایش از شدت سرما
کبود شده است. دستکشی را که دارم در دستش می کنم .پالتو را نیز به او میدهم آری حالش خوب می شود،از کنارش می گذرم و به راه خود ادامه می دهم
دیگر کوچه ای نمانده، اینجا آخر شهر است،وارد بیابان می شوم،آنطرفتر درختی است،پیش او می روم،با تمام غمهایم به او تکیه می زنم گریه ای می کنم،صدایی
از آن به گوشم می رسد،برای اولین بار است که احساس سبکی می کنم ،خودم را دیدم که آرام کنار درخت آرمیده بودم.
آری من مرده بودم
سیر تکامل آقا پسرها و سیر تکامل دختر خانمها | |
سیر تکامل آقا پسرها سن 14 سالگی : تازه توی این سن، هر رو از بر تشخیص میدن . اول بدبختی |
سیر خانمها در پست بعدی
یاد سفر کربلای خودم افتادم واقعا بیاد موندنی بود مخصوصا وقتی بمب پشت سرم خورد... تا شب نتونستیم ایران تماس بگیریم همه فکر میکردم ما هم مردیم... الان ۲ سال از اون لحظه میگذره
این مطلب زیاد بود واسه همین یه کم با حوصله بخونینش :
میدونی دوست یعنی کی؟
یعنی کسی که وقتی یه گند گنده میزنی همه جوره برات مایه میذاره بلکه بتونی جمعش کنی .
یعنی کسی که وقتی پشت فرمونی و براش sms میزنی دعوات میکنه .
یعنی کسی که ساعت 12 شب که یهو dc شدی ، بهت نت میده .
یعنی کسی که بزرگ شدنت رو دیده .
یعنی از خواهر هم نزدیکتر .
یعنی کسی که پسورد ID و وبلاگ که هیچی ، پسورد زندگیتم دادی بهش .
یعنی کسی که میتونی همه شاهکاراتو براش تعریف کنی .
یعنی کسی که از طرز نگاهت میفهمه تو ذهن پلیدت چی میگذره .
یعنی کسی که وقتی پای تلفن بهت میگه : " خوابم میاد " ، تو خمیازه بکشی .
یعنی کسی که که جلوش میشه به کل هستی فحش ناجور داد ، خانواده و فامیل و دوست و آشنا که جای خود داره .
یعنی کسی که هم وقتی چشمات پف کرده و قرمز بوده تو رو دیده هم وقتی که از شدت خنده فکت داشته درمیومده یعنی کسی که پایه همه جور نقشه پلیدانه ست .
یعنی کسی که باهاش تقلبی کردی که یه مدرسه تو کفش موندن .
یعنی کسی که وقتی تو قبول میشی و اون نمیشه ، واسه قبولی تو خوشحالی میکنه .
یعنی کسی که خواهرت بهش حسودی کنه .
یعنی کسی که وقتی نت نداری خبرهای نت رو برات میاره .
یعنی کسی که وقتی نت نداری گیر میده که بیا خونه مون کانکت شو ، ول هم نمیکنه .
یعنی کسی که وقتی IQ ت قد آی کیوی جلبکه مساله رو برات توضیح میده .
یعنی کسی که سوتی هات رو فراموش میکنه .
یعنی کسی که گفتی بهش که اگه مردی چه کارایی بکنه .
یعنی کسی که بشینی باهاش واسه آینده نقشه های مضحک بکشین .
یعنی کسی که شریک همه آرزوهای پنبه دانه ایته . ( شتر در خواب بیند پنبه دانه ....)
یعنی کسی که وقتی باهاش میری یه فیلم درپیت درجه هشت میبینی ، اشکالی نداره اگه جلوش گریه کنی .
یعنی کسی که وقتی داری خیلی تند میری و جوش آوردی بهت یادآوری میکنه که زود قضاوت نکنی .
یعنی کسی که وقتی مشکلی پیش میاد دو ساعت موعظه و نصیحت نمیکنه ، راه حل پیدا میکنه .
یعنی کسی که وقتی حتی مامانت هم رو اعصابت قدم میزنه ، اون همرات میمونه .
یعنی کسی که چیزایی ازت میدونه که اگه مامان بابات بدونن شب باید تو کوچه بخوابی .
یعنی کسی که حتی یه کلمه فحش عصبانیش به جفنگیات همه دنیا می ارزه .
یعنی کسی که اتفاقهای جالب رو یه بار تو ذهنت براش تعریف میکنی .
یعنی کسی که وقتی بهش میگی خر ! میفهمه خر یعنی چی .
یعنی کسی که میتونی جلوش احمق باشی .
یعنی کسی که یه جوری می شناسدت که عمراً کسی شناخته باشه .
یعنی کسی که میشه جلوش بلند بلند فکر کرد .
نامردا چرا نظر نمیدین؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!
راتی یه فکرایی تو نظرمه یخوام یه کم ار یکی از دوستام حال گیری کنم .. فقط نیاز به کمک علی دارم
سلام به همه امروز باز چند ساعتی انلاین شدم و منتظر ادمای مختلف بودم اما هیچکس نبود ..منم زدم تو خط وبگردی .. یکی دو تا مطلب با حال پیدا کردم که یکیشون رو میزارم ..البته یه وبلا خیلی جالب هم پیدا کردم:
http://nikahang.blogspot.com این وبلاگ نیک اهنگ کوثر ه ـ جهت اطلاع باید بگم که کاریکاتوریست بود که بعیدش کردن و الان هم با روز انلاین کار میکنه کلام ساده | |
یک دوست واقعی بهتر از چاپلوسان دروغگوست. خوشبختی فقط یک تعریف دارد : باور داشتن . سعی کن آن چیزی که دوست داری به دست بیاوری ، وگرنه مجبور خواهی شد آن چیزی که بدست آوردی دوست بداری. کسانی از پله های موقعیت بهتر بالا میروند که پاهایشان را بر پله های فرصت بگذارند. چرا در جست و جوی محبت هستید ، خود خالق و باعث محبت باشید. از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش. برای بدست آوردن چیزی که تا به حال بدست نیاوردی باید تبدیل به کسی بشی که تا حالا نبودی. زندگی شمارش نفسهای ما نیست، بلکه شمارش لحظاتی است که این نفسها را میسازند. در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش. آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد. | |
سام به همه ترم اول تموم شد باید بگم ترم خوب . مفیدی بود و خاصیت های خاص خودش رو داشت
یه خبر بد واسه خودم : انتقالیم کنسل شد .. با وجود اینکه خیلی پیگیری کردم و با وجود اینکه کار من هیچ منع قانونی نداشت اما بدلیل نداشتن پارتی نتونستم انتقالی بگیرم ... واقعا جای تاسفه ...
در مورد انتقالی و شرایط دانشکاه بعدا بیشتر مینویسم تا بعد