تو می توانی این لحظه را نفرین کنی یا می توانی انتخاب کنی دیدن فرصت ها و امکاناتی را که به تو پیشنهاد می شود.
می توانی انتخاب کنی که در سایه ها باقی بمانی یا به جای ان برگزینی که به فضای روشن حرکت کنی.
می توانی انتخاب کنی که برای شکست بهانه بیاوری یا در عوض انتخاب کنی که تلاش واقعی داشته باشی تا موفقیت به ارمغان اورد.
می توانی انتخاب کنی که دیگران را برای عقب نگاه داشتن ات سرزنش کنی یا به جای ان برگزینی که انها را تشویق کنی تا به طور مداوم با تو همراه باشند.
می توانی انتخاب کنی که وحشت زده باشی یا برگزینی که مصمم و با اراده باشی.
می توانی انتخاب کنی که قلبت را با رنجش و ارزدگی برای چیزهایی پر کنی که در مسیر دلخواه تو پیش نرفته اند یا انتخاب کنی که لبریز از قدردانی شوی که نعمت و فراوانی واقعی را به ارمغان خواهد اورد.
زندگی همان است وهمین طور باقی خواهد بود.
هر انچه وجود دارد ممکن است وارد زندگی تو شود.می توانی انتخاب کنی که چگونه ان را زندگی کنی.انچه را انتخاب می کنی همواره بیشترین ارزش را خواهد داشت.
انتخاب کن و با ان همراه شو زندگی همان چیزی خواهد بود که تو انتخاب می کنی.
دلم می خواست خانه عشق مرا کسی خراب نمی کرد .... دلم می خواست که روزهای خوب هیچ وقت تمام نمی شد .... از همیشه تا هنز عاشق مانده ام ... « من مانده ام ملال و غمم رفته ای تو شاد ... با حالتی که بدتر از آن کس ندیده است ... ای تخته سنگ پیر گویا دگر فسانه به پایان رسیده است .... » افسانه ! دیگر دلم هیچ آهنگی نمی نوازد و من ، قندیل کوه واپس زده ای هستم که در ایستایی یک خیال همچنان چشم به راه خورشید نشسته ام ! یخ کرده از اضطراب تنهایی و پرواز خواهشهای دل ! تنها همین یک شعر برایم کافیست ..... من دیگر ساده تر از این نخواهم شد .... نسیم را در کوله پشتی خویش برایت آورده بودم ... طوفان از دستهای من گریزان است ... باورت نشد ... نمی دانم چرا ؟ .. و من در کوچ همچنان به دنبال رهایی سرگردان مانده ام و روح صاعقه زده من باورش نشد فرار چیست ؟! من نخواهم گریخت ... خواهم ماند ... خواهم سوخت و خاکستر حرفهای خویش را روزی آب خواهم کرد در دل سنگ ترین سنگهای روزگار ... همیشه با یادت .... جان شیفته را یدک خواهم کشید ......
به عاشقانه های من هم سر بزن
سلام علیرضاجان
حالت خوبه؟
وبلاگت قشنگه ولی مطالبش متنوع نیست ویااینکه عکسهای زیبا در آن وجود نداره
قدری محتوا بهش بده
ممنون وببخشید که فضولی کردم
به من هم سر بزن خوشحال میشوم
ظهر از خستگی خوابم برد!
خری را دیدم پر می زد!
گاوی می رقصید!
سگی می نوشت!
تو هم راست می گفتی!!
جناب آقای علیرضا
از نظر من خیلی خوب بود راستشو بگو از کجا گیر میاری این مطالب رو؟؟؟
خـــــــــــــــــــــــوب