خب سایت دانشگاه همراه افتاد اینترنتش واقعا پر سرعته  و خیلی هم عالیه

بگذریم این روز ها تو دانشکاه فقط حرف انتقالیه   منم که اصلا چشمم اب نمیخوره منو ار فیروز کوه انتقالی بدن به نجف اباد

 

اخه یکی نیست به من بگه اخه من با این ترازم چرا باید فیروز کوه بمونم و بقیه با تراز ۵۵۰۰ برن نجف اباد (صرفا بخاطر اینکه خواهرشون اونجا دانشجو هست) اما خب با این همه من از رشتم (مهندسی صنایع) نهیت لذت رو میبرم (( اما نمیدونم چرا نمره هام خوب نمیشن))    --- فعلا که امیدم به دکتر جاسبی ((اگه بتونم ببینمش شاید بتونم انتقالی بگیرم))

خبر خوب اینکه امروز عصر بر میگردم اصفهان

خب برای رفع خستگی بد نیست این مطلب رو بخونین:

 
هنگام گذر از باغ گل سرخ، گل سرخی را به شدت غمگین دیدم،

علت را پرسیدم. ؟

گفت: دلم گرفته...

گفتم: از چه کسی؟

گفت: از یک دوست...

گفتم: کدام دوست؟

گفت: گل نیلوفر را می گویم...

کمی با دقت نگریستم و ساقه رونده نیلوفر را به دور ساقه آن دیدم.گفتم: چون نیلوفر به دور ساقه ات پیچیده و بالا رفته ناراحتی؟

گفت: نه، من خودم دستش را گرفتم تا بالا بیاید. اما همینکه قدش از من بلندتر شد، نرده های آهنی باغ را به من ترجیح داد و به دور آنها پیچید...

خیلی عصبانی شدم، چقدر از نیلوفر بدم آمده بود، ناخودآگاه کمر خم کردم تا نیلوفر قدرناشناس را از ریشه در بیاورم،..

اما ناگهان گل سرخ خاری به شدت در دستانم فرو کرد و گفت: شرط مهمان نوازی نبود، اما به هر حال نیلوفر دوست من است...!!

و من تازه فهمیدم که چرا پسربچه گل فروش سر چهارراه، همیشه دسته های گل سرخ در دست دارد و هیچ وقت نیلوفر نمی فروشد
 
تا بعد خداحافظ
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد