خب دیروز روز به یاد موندنی بود  نمیدونم بگم خوب بد یا بد  راستش اتفاق های خوب و بد زیادی افتاد که هر کدوم در جای خودش مهمه

خب  از دعوا با صاحب خونه فیروز کوه بگم که بیچارمون کرده و میخواد پولمون رو بخوره ( داستانش مفصله --- باشه واسه بعد ) که البته خانوم (مادر بزرگم )  بهم گفت :نگران پولش نباش تو فقط درستو بخون .

مطلب بد دوم دیدن نصیر ( یکی از مزخرف ترین ادمهایی که دیدمه .. من و اون تو فیروز کوه با هم اشنا شدیم اما اون بدون اینکه به من بگه رفت و انتقالی گرفت واسه نجف اباد و من موندم توی فیروزکوه... 

اما مطالب خوب .. مطلب اول رو که گفتم ؛ خانوم بهم گفت نگران پول خونه فیروز کوه نباش .. (بازم داستانش مفصله  و من حال گفتنش رو ندارم..)

مطلب دوم دیشب بود که با رفقای دبیرستان یکی دو ساعت ( با ماشین  بابام)  خلاصه خوش گذشت 

و اما مطلب سوم  دیشب تونستم بعد از کلی وقت یه چت درست و حسابی با فامیل بکنم .. چت به یاد موندنی بود

 

خب  مطمعن هستم الان هیچی از این مطالب بالا نفهمیدی ... خب اینو دیگه میفهمی :

 
اگه از این به بعد نظر ندین دیگه مطلب نمیزارم براتون
نظرات 1 + ارسال نظر
صبا و پرهام سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:57 ق.ظ http://anymoanyma.blogsky.com

قهر نکن بابا
اینم نظر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد