خب احتمالا تا چند وقتی نمیتونم بیام .. اخه امتحانات ترم دانشگاه داره شروع میشه و من هیچی بلد نیستم... الانم خیلی دلم شور میزنه... خیلی دلم گرفته ... اگه قضیه امتحانات نبود الان باید برمیگشتم اصفهان.
نمیدونین دیدن فامیل چه لذتی داره.. اصلا اصفهان خودش حال و هوای خاصی داره .
راستی امروز صبح تلفن زدم به بابام .. امشب قراره برن صحرای عرفات. دیشب هم مامان و بابام با هم رفته بودن حرم (منظورم مسجد الحرامه) بیچاره ها همدیکه رو گم کرده بودن. مامانم هم ته صبح بر نگشته بوده به هتل . بابام صبح اعصابش به هم ریخته بود..
خب بگذریم از خودم بگم که وضعم خرابه.. اعصابم خورده مشکلات زیاده تازه امتحانات هم نزدیکه
اینجا وضعیت زیاد خوب نیست . هیچ دلخوشی نمیشه پیدا کرد ؛؛ کی میشه از اینجا خلاص شیم؟