می نویسم،
هنوز هم می نویسم،اگر چه خون قلمم بس کدر است
و نوشته هایم مه آلود،اما هنوز می نویسم.
هنوز هم کاغذها مرا تحمل می کنند
و گویا فقط همین کاغذها مرا تحمل می کنند،
چون از نسل درختند و چون او صبورند،
گر چه ضخامتشان کم شده،اما دل استواری دارند،
قلم،راوی نوشته هایم است و کاغذ هم رازدار درد دل ها،
از آن روز که"الف" و "ب" را آموختم تا نوشتم"بابا نان داد".گویا هدیه ای را داد
زندگی به من،که زان پس قلم را همدم عبور شکایتهایم یافتم
و نوشتم باران می بارد و هنوز هم می نویسم
اگر نظر ندن بهتره تا نظر بی ربط بدن!