باور نکردنیه

راستش نمیدونم چی بگم اصلا نمیدونم بگم یا نه!!!۱   واقعا واسه من شوکه کننده بود..  اگه واقعیت داشته باشه چی؟؟؟

خدایا کمکم کن که بگم.. کمکم کن تا اخرش بگم....

 

راستش قضیه از حسام شروع میشه( اون دوست دوران پیش دانشگاهیم تو کتابخونه بود... )  اون ادم واقعا پاکیه..و وقتی رفته بودم عیدو بهش تبریک بگم واسم تعریف کرد که خواب دیده که توی خواب میلاد گریه میکرده (میلاد پسر خاله حسامه که من ار طریق اون با حسام اشنا شدم) بعدش اعلامیه فوت من رو پشت یه ماشین دیده   اون برام تعریف کرد که من با یه لباس ابی رنگ با خال های سفید تو عکس بودم.. ممکنه مسخرم کنین اما من هیچ وقت لباس ابی نداشتم.. تا اینکه امروز خالم از شیراز اومد و واسم یه لباس دقیقا شکل چیزی که حسام تعریف کرده بود... سریع سوار ماشین شدم و رفتم در خونشون...لباسو بهش نشون دادم  اون هم یهو صداش گرفت  الانم برگشتم خونه و تنها چیزی که به فکرم رسید این بود که بیام اینجا و بنویسم... راستش لان به همه چی شک دارم... من چطوری میمیرم؟؟  متاسفانه  الان بد جور حالم  گرفته  و نمیدونم چی بگم.. شاید اینا همش به اون ازمایشی که سال پیش از استخون پای چپم گفتن (نمونه برداری کردن) ربط داشته باشه... یاشایدم قراره تو  راه فیروز کوه تصادف کنم یا شایدم.....

خدایا من برای مردن امادگی ندارم.. نمازهام رو کامل نخوندم و روزه هامو نصفه نیمه گرفتم....  اصلا چرا من باید بمیرم؟؟؟--- من هنوز زن نگرفتم... نیا رو ندیدم.. ارمان های من هنز تحقق نیافتی

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااا

نظرات 1 + ارسال نظر
رز سفید یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:45 ب.ظ http://www.ghoroobesiahposh.blogsky.com

سلام...به این چیز ها فکر نکنین...شاید این خواب یک تلگری بوده تا شما یادتون بیاد خدا هم هست و باید نماز هاتون رو به وقت بخونین و روزه هاتونم بگیرین...نذر کنین که هر روز ۵۰ تا یا هرچی دوست دارین صلوات بفرستین و نیت کنین کار های خیر انجام بدین..اونوقت میبینین که خدا کمکتون میکنه... توکل داشته باین..مرگ دست خداست و هیچ کس هم نمیتونه اون رو پیش بینی کنه..این رو از کسی میشنوید که خودش از همه دنیا بریده و حالش هم خوب نیسن...در پناه حق باشی...یا علی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد