-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 آذرماه سال 1384 14:41
دو تا عکس واسه تنوع البته به نظر من عکسهای جالبی هستن اما.... یه کم زیاده روی کرده نه؟؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 16:08
خب انگار خبری نیست!! هیچکس نمیخواد انلاین بشه؟ کسی هم که نمیخواد نظر بده نه؟؟!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذرماه سال 1384 10:38
خب سایت دانشگاه همراه افتاد اینترنتش واقعا پر سرعته و خیلی هم عالیه بگذریم این روز ها تو دانشکاه فقط حرف انتقالیه منم که اصلا چشمم اب نمیخوره منو ار فیروز کوه انتقالی بدن به نجف اباد اخه یکی نیست به من بگه اخه من با این ترازم چرا باید فیروز کوه بمونم و بقیه با تراز ۵۵۰۰ برن نجف اباد (صرفا بخاطر اینکه خواهرشون اونجا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 14:59
هرگز اشتباه نکن اگر اشتباه کردی ... تکرار نکن اگر تکرار کردی ... اعتراف نکن اگر اعتراف کردی ... التماس نکن و اگر التماس کردی ~ دیگر زندگی نکن -------------------------------------------------------------------------------- نظر ندی یه وقت!!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 14:40
سهراب سپهری نام شعر : واحهیی در لحظه به سراغ من اگر میآیید به سراغ من اگر میآیید، پشت هیچستانم. پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است که خبر میآرند، از گل واشده دورترین بوته خاک. روی شنها هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپه معراج شقایق رفتند. پشت هیچستان، چتر خواهش باز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 18:56
خب شنبه امتحان ریاضی دارم و هیچی نخوندم .... اعصابم هم بد جور خورده... برای بهتر دیدن عکس زیر لطفا کلیدهای Ctrl + A را فشار دهید .
-
دق کردم
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 10:23
خب کلاس ۳شنبه با دکتر جمالی کنسل شد. داستی دیشب تو خونه تنها موندم. دیشب فرصت زیادی برای فکر کردن داشتم دیشب تمام وقت به خودم فکر کردم... فهمیدم : دیشب فهمیدم که هیچکس رو ندارم اخه به هر کس تلفن زدم محل نگذاشت ((جز حامد)) دیشب فهمیدم یه دوست داشتن واسه بعضی مواقع بد نیست . دیشب تنها موندم.... دیشب تو تنهایی قشنک خودم...
-
تموم شد --------------------------------------- .
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 17:25
تموم شد ----- قسمت بزرگ ولی نه مهم دنیای مجازی من تموم شد راستشو بخای دیگه نمیخوام چت کنم به هیچ وجه نمیخوام دیگه به چت فکر کنم اصلا ازهرچی چت و اینجور مزخرفاته بدم میاد دیگه کوچکترین ارزشی برای چت کردن قائل نیستم......... اخه وقتی از یه شهر دور بیای توی شهر خودت و از صبح تا شب انلاین بشی بعدش ببینی هیچکس جواب سلامتو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 13:06
چرا هیجکس نظر نمیده؟؟؟
-
به جان خودم این دیگه اخریشه
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 21:42
کفش شماره 43 ابراهیم نبوی e.nabavi@roozonline.com ۱۱ آبان ۱۳۸۴ کفش شماره43 یک روز احمدی نژاد با لباس مبدل رفته بود برای دیدار از مناطق محروم. یک پسر بچه کوچولو رو دید که با پای برهنه داره راه می ره، بهش گفت پسرم! به امید خدا کلاس چندمی؟ پسر پابرهنه گفت: به امید خدا مدرسه نمی رم. احمدی نژاد پرسید: پس چی کار می کنی؟...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 21:35
تعلیماتی چند برای رسیدن به اهداف : اهداف خود را یادداشت کنید. به آنها بیشتر اولویت دهید. آنها را با دیگران در میان بگذارید. از دیگران کمک بگیرید. هر قدمی که به پیش بر میدارید به خود پاداش دهید. اهداف بزرگ خود را ریز کنید. آن را هر چه می توانید لذت بخش تر کنید ------------------------------------------------------لطفا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 21:30
خیلی خستم فردا قراره برگردم فیرز کوه-- بگذریم امروز روز جالبی نبود هیچ جا نرفتم هیچ کاری نکردم هیچکس انلاین نشد هیچکس محل نگذاشت خب بلاخاره بعضی روز ها خوب از اب در میاد بعضیهاش بد خب ۲ تا مطلب دارم : اولیش بدرد ما مرد ها نمیخوره اما قشنگه : 1- چرا مردها دارای وجدان پاکی هستند؟ به این دلیل که هیچ گاه از آن استفاده نمی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 آبانماه سال 1384 10:37
عجب زندگی شده هاااااا راستی چرا هیچکس نظر نمیده؟ راستی باید زود برم اخه پول کافی نت زیاد میشه تا بعد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آبانماه سال 1384 10:24
دلم برات تنگ شده! یک نصیحت: مواظب خودت باش! یک خواهش: اصلاً عوض نشو! یک آرزو: فراموشم نکن! یک دروغ: تورو دوست ندارم!!، یک حقیقت: دلم برات تنگ شده! قانون شاد زیستن 11)هرگز متنفر نشو حتی از اون کسی که دوستش داشتی ولی حال نداری 2)بسیار بخند حتی برای کسی که در بقلش گریه کردی 3)همیش لبخند بزن حتی بکسی که ازش متنفری 4)نگران...
-
خب اینم از شانس ما
شنبه 21 آبانماه سال 1384 10:23
خیلی وقته که نتونستم بیام و بنویسم و متاسفانه انگار غیر از من هم کسی به نوشتن تو این وبلاگ خراب شده علاقه نداره از فیروز کوه بگم که به نظر من هواش خیلی خوب شده .... تو جاده که میاومدم همه جا پر از برف بود اما فیروز کوه خبری از برف نیستاین دفعه حتما باید با قطار برگردم اخه قطار خیلی راحت تره منظرههای خوبی هم داره تا...
-
a rainy night and a suny day
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1384 13:08
سلام یه بار دیگه اومدم و نتاسفانه نمیدونم دفعه بعدی که میام کی خواهد بود راستشو بخاین از این سرویس جدید بلاگ اسکای خوشم اومده -- کم کم داشتم این وبلاگمو بخاطر سرعت پایینش فراموش میکردم اما حالا میبینم خیلی بلاگ اسکای نسبت به قبل بهتر شده ( تغریبا شبیه بلاگر--- که به نظر من بهترین سایت وبلاگ نویسی هستش---- شده)] اولش...
-
تو می توانی انتخاب کنی!
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 12:59
تو می توانی این لحظه را نفرین کنی یا می توانی انتخاب کنی دیدن فرصت ها و امکاناتی را که به تو پیشنهاد می شود. می توانی انتخاب کنی که در سایه ها باقی بمانی یا به جای ان برگزینی که به فضای روشن حرکت کنی. می توانی انتخاب کنی که برای شکست بهانه بیاوری یا در عوض انتخاب کنی که تلاش واقعی داشته باشی تا موفقیت به ارمغان اورد....
-
عجب شهریه این فیروزکوه
یکشنبه 8 آبانماه سال 1384 11:07
امروز فهمیدم اشکان( یکی از فامیلهای دورمون ) انتقالی گرفته واسه خوراسگان واقعا همه جام سوخت اخه چطور یه نفر به من نگفت انتقالی میدن راستی عجب شهریه این فیروزکوه یه پورت usb توش پیدا نمیشه من دیگه باید برم تا بعد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 09:44
دیروز روز خوب و فراموش نشدنی بود ( واقعا وقتی بر میگردم اصفهان نسبتا بهم خوش میگزره ) دیروز بعد از اینکه با علی رفتیم تنیس و ساعت ۱۲.۳۰ برگشتم بابام گیر داد که منم میخوام یاد بگیرم ــــــ اوج خنده بود ــــ ۱۲۰۰ تومن پول زمین شد +۴۵۰۰ پول توپهایی که بابام در کرد و دیگه پیدا نشد تغریبا همه وقتم داشتم توپهایی که بابام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 مهرماه سال 1384 11:14
یک دوست معمولی هیچ گاه نمی تواند گریه تو را ببیند یک دوست واقعی شانه هایش از گریه تو تر خواهد بود دوست معمولی اسم کوچک والدین تو را نمی داند دوست واقعی شاید تلفن ان ها را جایی نوشته باشد دوست معمولی یک جعبه شکلات برای مهمانی تو می اورد دوست واقعی زودتر به کمک تو می اید و تا دیر وقت برای تمیز کردن می ماند دوست معمولی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مهرماه سال 1384 13:53
زمانی که از مادر متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت که میگفت : تا آخر عمر با تو هستم.از او پرسیدم تو کی هستی جواب داد:من غم هستم و من آن لحظه گمان کردم غم عروسکی است که ما با آن سرگرم می شویم ولی اکنون که مفهوم جدایی را درک می کنم ....فهمیدم که ما عروسکی هستیم بازیچه غم!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مهرماه سال 1384 21:33
سلام.الان هوس کردم کمی در مورد عشق حرف بزنم. به نظر شما ایا عشق در نگاه اول حقیقت داره؟ به نظر من این بیشتر یه طغیان احساساته نه عشق.چون انسان ها ذاتا نمی توانند بدون شناخت عاشق بشوند.البته خیلی دیر این رو قبول می کنند. اون چیزی که معمولا با عشق اشتباه می گیریم یه نوع شیفتگی هست.که تفاوت مهمش با عشق در نقطه عطف اون...
-
محبت
شنبه 23 مهرماه سال 1384 15:13
از اتش پرسیدم:محبت چیست؟ گفت:از من سوزان تر است. از گل پرسیدم:محبت چیست؟ گفت:از من زیباتر است. از شمع پرسیدم:محبت چیست؟گفت از من عاشق تر است. از خودش پرسیدم:محبت چیست؟گفت:یک نگاه بیش نیست.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مهرماه سال 1384 11:22
خب بازم سلام یه چیزی ... هیچ چیزی بدتر از این نیست که با امید بیای کافی نت بعدش ببینی هیچ کس انلاین نیست ووهمه هم برات پی ام دادن کا حتما انلاین میشن یه چیزه دیگه در مورد کپی از وبلاگ های دیگران: وبلاگ نویسان عزیز توجه داشته باشن که چی رو کپی میکنن تا یه وقت سوتی ندین :بعدا میگم داستان از چه قرار بوده خب فعلا باید برم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مهرماه سال 1384 18:45
خب دیگه از بس موندم میون زمین و هوا خسته شدم این وبلاگ هم که همیشه خالی میمونه. انگار باید خودم دست به کار بشم. خواب من... شبی خواب دیدم با خدا کنار ساحل قدم میزنم،رد پای هردوی ما روی ساحل بود،وقتی برگشتم و به گذشته نگاه کردم دیدم در موقع سختی تنها یک رد پا کناره ساحل است، پس به خدا گله کردم و گفتم:خدایا چرا در موقع...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1384 12:36
سلام بازم کافی نت امااین دفعه اصفهانم اخهبابام لپتاپ رو برده چین من خم مجبور شدم یه سر به کافی نت پاکدل بزنم امروز روز اخری هست که اصفهانم و فردا دارم بر میگردم فیروزکوه اخ بخشید باید برم خونه تا بعد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1384 11:13
سلام به همه بازم تو یه کافی نت توی فیروز کوه هستم بعد ار کلیوقت اوروز فرصت کردم به فیروز کوه فکر کنم به نظرم بر خلاف تصورات قبلیم اینجا زیاد هم بد نیست ( راستش تصمیم گرفتم به قسمت های خوبش فکر کنم اینجا هوای خوبی داره .. مردم خونگرم ..طبیعت نسبتا جالب و هزار تا چیزه دیگه به نظرم بهتره خودم رو با این شرایط وفق بدم...
-
ما چقدر فقیر هستیم!....
جمعه 15 مهرماه سال 1384 20:50
روزی یک مرد ثروتمند پسربچه ی کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که انجا زندگی میکنند چقدر فقیر هستند.ان دو یک شبانه روز در خانه ی محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر مرد از پسرش پرسید:نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟ پسر پاسخ داد:عالی بود پدر! پدر پرسید:ایا به زندگی انها توجه کردی؟ پسر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1384 09:46
خداوندا به من انقدر توان بده تا تحمل کنم تا پایان عمر درد هجرت را و غم فراق را و اندوه تنهایی و درک دقیق نمایم معنی دل را و مفهوم عشق را و معنای حق را. خداوندا به من انقدر تحمل بده خداوندا به من انقدر تحمل بده تا طاقت بیاورم تا اخر عمر در مقابل ناسپاسی ها صبور و در برابر نامردمی ها بردبار و در مقابل نمک ناشناسی ها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 مهرماه سال 1384 23:16
خب امشب هم گذشت منتظر یه مطلب حدید تو وبلاگ بودم اما هر چی منتظر موندم خبری نشد تا بعد ببینیم چی میشه